علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره

کودکنامه علی کوچولو ، نفس مامان و بابا

سفرنامه شمال به روایت تصویر(مرداد 92)

  صبح سفر علی و کلاه بابا اکبر وقتی علی تصمیم می گیره بخوابه وقتی علی اردک کوشولو رو لالا میده ورزش صبگاهی   دردونه منتظر صبحونه قربون هندونه خوردنات در حال فرار ما سه تا تو نمک آبرود وووی معلوم نیست به چی میخندن این ٢ تا   الهی بمیرم پشه ها خوردنت خوشمزه من علی میوووو رو لالا میده قربون خنده هات علی و دریا ...
19 شهريور 1392

واکسن 18 ماهگی

الهی قربون صبوریات برم گل پسرم از یکی دوماه قبل واکسن زدنت استرس عجیبی وجودم رو فرا گرفت و همه این استرس ناشی از این بود که می دیدم دوستای هم سن و سالت علائمی همچون تب و بی خوابی و درد از واکسن داشتن تو دلم به خودم دلداری می دادم که گل پسر من که سر هیچ کدوم از این واکسن ها اذیت نکرد اینیکی رو هم ایشالا به راحتی سپری می کنی ولی حس مادرانه آرومم نمی ذاشت و مدتها فکرم مشغول بود و از یکی دو روز قبل هم کلیه امکانات رو مهیا کردم که اگه خدایی نکرده اذیت شدی همه چی در دسترس باشه شیاف استامینوفن ، شربت و شربت بروفن و کارام رو هم از قبل انجام دادم که تو چند روز اول واکسن فقط بتونم در خدمت گل پسرم باشم و قبلش هم یه حموم حسابی بردمت بالاخره ر...
19 شهريور 1392

سفرنامه شمال به روایت تصویر(شهریور92)

    خونه بابا بزرگ با ماست خوردنت حیثیت منو به باد دادی ای بابا بازم این ددونه رفت زیر میز اینجا بهت گفتم تیغ نباید دست بزنی و نشون میدادی و میگفتی جیززززززه الهی بمیرم اینجا دست خورد به تیغ و خون اومد و داری بوسش می کنی و ناز می کنی الهی بمیرم برات آخی اینجا لک خون هم مونده رو لباست اینحا هم قاط زدی و داد و فریاد می کنی eeeee اینم ببعی که دوستش داری ...
13 شهريور 1392