علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره

کودکنامه علی کوچولو ، نفس مامان و بابا

بدون عنوان

علیرضـــــــــــــــــــــای عزیزم تو همان شقایق معروف سهرابــــــــــــــــی!   تا تو هستی زندگی باید کرد.   ...
14 آبان 1392

روز کودک

کودکی غنچه ای از رود صداقت به صفای آب است کودکی صفحه ای از عشق و محبت به شکوه ماه است کودکی سلسله ی اشک به دنبال سرشت است کودکی لاله ی سرخ است به باغ امید کاش میشد همیشه کودک بود زندگی شادی و عروسک بود کاش هرگز زنگ تفریحی نبود جمع بودن بود و تفریقی نبود کاش می‌شد باز کوچک می‌شدیم لا اقل یک روز کودک می‌شدیم   کودک نازم ، پسر گلم روزت مبــــــــــــــــــــــــــــــــــــارک     ...
17 مهر 1392

روزمرگی

پسر گلم ، مرد کوچکم          روز به روز داری بزرگ تر شدن ، شیرین تر شدنت رو می بینم و لذت میبرم ، انقد به دل میشینی که دل کندن از تو و تنها گذشتنت کار سختی شده و از همه مهمتر خیلی مهربونی و احساسی و همیشه دوست داری به همه محبت کنی ابته بماند که شیطنتهای خاص خودتم داری و اگه با بی محبتی و بی توجهی کسی مواجه بشی انقد بوس می کنی و عشوه میای که دل طرف رو میبری ، دیگه تقریبا همه کلمات رو میگی و لی جمله بندی رو هنوز کامل یاد نگرفتی و در حد 2-3 کلمه ، ولی منظورت رو به تو کامل میرسونی و کلی با هم درد دل می کنیم یواش یواش پروشه از پوشک گرفتنت هم شروع شده و خودت هم کلی همکاری می کنی تو دستشویی ب...
1 مهر 1392

مشهد

  "پدرم را خدا نگه دارد كه مرا كرده بر در تو گدا اولين درس عشق من اين بود اولين مشكلي كه شد پيدا اشك حلقه به دور چشمش زد پدرم گفت يا امام رضا" یا امام رضا یا امام رضا یا امام رضا یا امام رضا   قبل اینکه پا به این دنیا بذاری نذر کرده بودم که خدا به حق امام رضا به من یه فرزند سالم بده تا قبل یکسالگیش ببرمش به پا بوس امام رضا و دین خودمو ادا کنم و وقتی هم که زردی گرفتی به طور ناخودآگاه اولین چیزی که به ذهنم خطور کرد این بود که نذر امام رضا کردم که مشکلی برات پیش نیاد و زودی خوب بشی آخه من از امام رضا خیلیییییی حاجت گرفتم و ارادت خا...
19 شهريور 1392