بهترررررررررررررررررین عیدی سال 90
خوشبختانه خدا به حرف دل ما گوش داد و دقيقا تو تاريخ 5 ارديبشهت90 ساعت 16:40 بود كه با بابا بهروز دو تایی رفتیم برای گرفتن جواب آزمایش و طبق معمول از اونجایی که جای پارک نبود بابا توی ماشین منتظر شدم تا من برم و برگردم از زمانی که پامو از ماشین بیرون گذاشتم ذکرهای زیر لب و ثبت نذر و نیازهای من تو فکرم شروع شد و حال و روز خاصی داشتم تا برسم به گیشه ای که جواب آزمایش رو می دادند وقتی نوبت من رسید و برگه جواب رو بهم دادن اولی یه ذکر دیگه ای زیر لب گفتم و بعد برگه رو باز کردم بلللللللللللللله باورم نمیشد یه بار دیگه نگا کردم و جواب رو برای خودم تحلیل کردم که نکنه اشتباه باشه و یه لحظه وجود یه فرشته رو تو وجودم حس کردم و اشک شوق از چشام سرازیر شد...
نویسنده :
نعیما و بهروز
16:12