روزمرگی

1392/7/1 15:43

561 بازدید

اشتراک گذاری

پسر گلم ، مرد کوچکم

روز به روز داری بزرگ تر شدن ، شیرین تر شدنت رو می بینم و لذت میبرم ، انقد به دل میشینی که دل کندن از تو و تنها گذشتنت کار سختی شده و از همه مهمتر خیلی مهربونی و احساسی و همیشه دوست داری به همه محبت کنی ابته بماند که شیطنتهای خاص خودتم داری و اگه با بی محبتی و بی توجهی کسی مواجه بشی انقد بوس می کنی و عشوه میای که دل طرف رو میبری ، دیگه تقریبا همه کلمات رو میگی و لی جمله بندی رو هنوز کامل یاد نگرفتی و در حد 2-3 کلمه ، ولی منظورت رو به تو کامل میرسونی و کلی با هم درد دل می کنیم

یواش یواش پروشه از پوشک گرفتنت هم شروع شده و خودت هم کلی همکاری می کنی تو دستشویی برات کلی استیکر چسبوندم که انگیزت بیشتر بشه و حالا مشکلمون اینه که نمی تونیم از دستشویی بیاریمت بیرون و کلی هم صندلی فرنگیت رو دوست داریو باهاشون حرف می زنی و بازی می کنی بالاخره اینکه این نقشه ها کار خودشون رو کرد و رغبت تو رو تو این مسئله بیشتر کرده

در مورد از شیر گرفتن فعلا اقدامی نمی کنم چون دوست دارم تا دو سالگی شیر بخوری و هر چی فک می کنم نمی تونم خودمو راضی کنم که این حس شیرین رو از خودم و خودت دور کنم با تمام سختیها که شب تا صبح در حال شیر خوردنی و نمی تونم تکون بخورم ولی بازم عاشق این حسم ، یه حس وصف نشدنی که هر چی ازش بگم کم گفتم و به خاطر همین تا تولدت صبر می کنم تا ببینم بعد اون چی میشه

مامانی فرح برات یه صندل انگشتی خریده که وقتی وارد خونه شد و اونو بهت داد بابایی علی و عمو حسن بهت گفتن مبارکه و کلی ذوق کردی و دوییدی دور خونه و همش میگفتی مبائک مبائک و از اون به بعد اسم اون صندل شده مبائک و کلی با یاداوریش ذوق می کنی

وجدید گیر دادی به یکی از کفشات که واسه پارسال بوده و برات کوچیک شده و ما هم هر کاری می کنیم تو پات نمی ره و این هم شده جزو اسباب بازیهات