علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره

کودکنامه علی کوچولو ، نفس مامان و بابا

واپسین روزهای دو سالگی

دردونه مامان علی نازم این روزا دیگه آخرین روزای دو سالگیت هست. سومین سال زندگی زمینیت کم کم داره شروع میشه. عزیزکم نمیدونی که چقدر عاشقتم. هنوز هم که هنوزه دوست ندارم که زود بگذره و زودی بزرگ بشی. نمیدونی که چقدر باهات عشق می کنم. دوستت دارم و کیف می کنم. از وجودت و از بودنت لذت می برم. واقعا نمیتونم تصور کنم که دو سال گذشت و دو ساله که اومدی پیشمون و داری با ما زندگی می کنی. بهروز و بابا کردی و  منو مامان.  میگن بهشت زیر پای مادران است. اما تو از روز اولی که اومدی توی دلم  با بودنت بهشت و برام آوردی.   دو سال شد که بهت شیر دادم و تو رو از شیره ی جونم سیرابت کردم. دو ساله که مال منی. الان که فکر می کنم ...
3 دی 1392

بدون عنوان

علیرضـــــــــــــــــــــای عزیزم تو همان شقایق معروف سهرابــــــــــــــــی!   تا تو هستی زندگی باید کرد.   ...
14 آبان 1392

روز کودک

کودکی غنچه ای از رود صداقت به صفای آب است کودکی صفحه ای از عشق و محبت به شکوه ماه است کودکی سلسله ی اشک به دنبال سرشت است کودکی لاله ی سرخ است به باغ امید کاش میشد همیشه کودک بود زندگی شادی و عروسک بود کاش هرگز زنگ تفریحی نبود جمع بودن بود و تفریقی نبود کاش می‌شد باز کوچک می‌شدیم لا اقل یک روز کودک می‌شدیم   کودک نازم ، پسر گلم روزت مبــــــــــــــــــــــــــــــــــــارک     ...
17 مهر 1392

روزمرگی

پسر گلم ، مرد کوچکم          روز به روز داری بزرگ تر شدن ، شیرین تر شدنت رو می بینم و لذت میبرم ، انقد به دل میشینی که دل کندن از تو و تنها گذشتنت کار سختی شده و از همه مهمتر خیلی مهربونی و احساسی و همیشه دوست داری به همه محبت کنی ابته بماند که شیطنتهای خاص خودتم داری و اگه با بی محبتی و بی توجهی کسی مواجه بشی انقد بوس می کنی و عشوه میای که دل طرف رو میبری ، دیگه تقریبا همه کلمات رو میگی و لی جمله بندی رو هنوز کامل یاد نگرفتی و در حد 2-3 کلمه ، ولی منظورت رو به تو کامل میرسونی و کلی با هم درد دل می کنیم یواش یواش پروشه از پوشک گرفتنت هم شروع شده و خودت هم کلی همکاری می کنی تو دستشویی ب...
1 مهر 1392

مشهد

  "پدرم را خدا نگه دارد كه مرا كرده بر در تو گدا اولين درس عشق من اين بود اولين مشكلي كه شد پيدا اشك حلقه به دور چشمش زد پدرم گفت يا امام رضا" یا امام رضا یا امام رضا یا امام رضا یا امام رضا   قبل اینکه پا به این دنیا بذاری نذر کرده بودم که خدا به حق امام رضا به من یه فرزند سالم بده تا قبل یکسالگیش ببرمش به پا بوس امام رضا و دین خودمو ادا کنم و وقتی هم که زردی گرفتی به طور ناخودآگاه اولین چیزی که به ذهنم خطور کرد این بود که نذر امام رضا کردم که مشکلی برات پیش نیاد و زودی خوب بشی آخه من از امام رضا خیلیییییی حاجت گرفتم و ارادت خا...
19 شهريور 1392

سفرنامه شمال به روایت تصویر(مرداد 92)

  صبح سفر علی و کلاه بابا اکبر وقتی علی تصمیم می گیره بخوابه وقتی علی اردک کوشولو رو لالا میده ورزش صبگاهی   دردونه منتظر صبحونه قربون هندونه خوردنات در حال فرار ما سه تا تو نمک آبرود وووی معلوم نیست به چی میخندن این ٢ تا   الهی بمیرم پشه ها خوردنت خوشمزه من علی میوووو رو لالا میده قربون خنده هات علی و دریا ...
19 شهريور 1392