شروع كار ، جدايي از گل پسرم
امروز بعد 206 روز كه همش در كنارت بودم و ثانيه ثانيه جلو چشام رشد مي كردي و از وجودت لذت ميبردم عليرغم ميل باطني گذاشتمت خونه ماماني مينا و بايد ميرفتم سركار ، ولي از يك هفته 10 روز قبل احساس خيلي بدي داشتم و ناراحت اين بودم كه بايد تنهات بذارم و بزرگترين نگرانيم اين بود كه هيچي بجز شير مامان رو نمي خوردين و با كلي تلاش و چند نوع شير خشك هاي مختلفي كه بهت داده بودم بازم موفق نشدم شير خشك خورت كنم و با پستونک هم که اصلا میونه نداشتی و هر چی سعی میکردم و میذاشتم تو دهنت نذاشته مینداختی بیرون ولي از يه لحاظ هم خوشحال بودم كه غذاي كمكي بهت مي دادم و مي دونستم كه گشنه نمي موني چون قرار بود از 6 ماهگيت برم سركار زودتر شروع كردم به غذاي...
نویسنده :
نعیما و بهروز
15:56