علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره

کودکنامه علی کوچولو ، نفس مامان و بابا

و اما 17 روز تعطيلي و علي مامان

1391/8/9 14:55
نویسنده : نعیما و بهروز
567 بازدید
اشتراک گذاری

خدا رو شكر تعطيلاتمون زياد شد و من و تو تونستيم كلي باهم باشيم و تازشم بيشتر تعطيلات بابا جون هم تعطيل بود و سه تايي بوديم ولي متاسفانه شرايط طوري بود كه نتونستيم بريم سفر و همش تهران بوديم ولي خوب با هم بودن هم خوب بود و خالي از لطف نبود .

niniweblog.comniniweblog.com

جمعه و شنبه رو خونه بوديم يكشنبه هم كه روز عيد فطر بود ناهار خونه ماماني فرح بوديم و بعد ناهار رفتيم خونه ماماني بابا جون و از اونجا اومديم حاضر شديم رفتيم كرج عروسي دوست بابا (وحيد) و شما تو عروسي كلي پسر خوبي بودي و مث آقاها همش ميخنديدي و كلي با ما همكاري كري تا همون خوش بگذره بعدم هم اينكه دوستاي بابا كلي از وجودت استقبال كردن و باهات بازي كردن و كلي طرفدار پيدا كرده بودي و بعد اتمام جشن و تو راه برگشت تو ماشين خوابيدي تا تهران.

niniweblog.com

 

سه شنبه خونه ماماني اينا بوديم كه از سيابيشه برگشتن و زندايي معصومه و اميد هم باهاشون اومدن و چهارشنبه هم دعوتشون كرديم خونه خودمون اونا پيش ما بودن جمعه هم به اتفاق هم رفتيم چيتگر و اين اولين باري بود كه شما به پارك چيتگر مي رفتي .

niniweblog.com

 

يكي از برنامه ها ي شش ماهه مرخصي من كه عملي نشد رفتن به خونه خاله مهسا اينا بود كه عملي نشد و من هم تصميم گرفته بودم كه تو اين تعطيلات اين برنامه رو اجرا كنم و روز انتخابي من براي اين كار روز شنبه بود كه با خاله مهسا كه دوست قديمي و دختر دايي ماماني بود هماهنگ كردم و شنبه صبح رفتيم اونجا و خوش گذشت بهمون و تو هم كلي با امير علي بازي كردي تا غروب كه بابا جون اومد دنبالمون و يه دوري زديم و شام هم خورديم و رفتيم خونه .

 

niniweblog.com

راستي يادم رفت بگم امروز سالگرد عقدمون هم بود.

niniweblog.com

 ماماني فرح يه جراحي داشت كه بايد انجام مي داد كه مصادف با تعطيلات من شد روزي كه بيمارستان بود شما رو گذاشتم پيش ماماني مينا و رفتم بيمارستان و تا ساعت 3 اونجا بودم كه خدا رو شكر حال ماماني خوب بود و قرار بود تا غروب مرخص بشه و ساعت 3 علي بابا منو رسوند و ما مونديم خونه ماماني تا بابا جون اومد دنبالمون و رفتيم بيمارستان ماماني رو مرخص كرديم و اورديمش خونه و تا آخر تعطيلات هم به پرستاري از ماماني گذشت و بزرگترين حسن اين تعطيلات استفاده از حضور و وجود شيرين پسر گلم علي ناز مامان بود.

niniweblog.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)