علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

کودکنامه علی کوچولو ، نفس مامان و بابا

نی نی پارتی

1391/11/5 15:33
نویسنده : نعیما و بهروز
1,754 بازدید
اشتراک گذاری

خیلی وقته که دوستای نی نی سایتیمون رو ندیدیم مگه نه علی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

آره پسر گلم آخرین باری که دوستای گلمون رو دیدیم 31شهریور بود که تو پارک ملت باهاشون قرار گذاشتیم من که دلم هم برای دوستای خودم هم دوستای گلت ، آره همون نی نی های ناز خیلی تنگ شده و الانم که هوا خیلی سرده و بخاطر همین نمی تونیم با هم قرار بذاریم یواش یواش داره میزنه به سرم که دعوتشون کنیم خونه خودمون تا ببینیمشون

بالاخره من پیشنهاد رو دادم و دوستای گلمون هم استقبال کردن که قدم رنجه کنن و بیان خونمون و قرار شد پنجشنبه 21دی ماه بیان خونمون و من که کلی ذوق زده بودم و برای ورودشون لحظه شماری می کردم چون الان برای من بهترین دوستا هستن و ما خیلی خوب می تونیم به هم کمک کنیم

به هر حال .........

صبح بیدار شدم اولین کاری که کردم برای نی نی نهای گل سوپ گذاشتم تا بی ناهار نمونن و بتونن از سوپی که گذاشتم بخورن چون قرار بود ما مامانا ناهار پیتزار بخوریم و شما نمی تونستین از اون غذا بخورین و بعد هم من و شما آماده شدیم و از ساعت 11:30 یواش یواش دوستامون وارد شدن و بعد اینکه همه دوستان اومدن کلیییییییییییی خونمون شلوغ شد خونمون پر شد از نی نی های ناز و مامانی خوشگل و مهربونشون و وسط مهمونی من رفتم براتون کیک خریدم و چون نتونسته بودیم براتون تولد دسته جمعی رو برگزار کنیم حداقل تا حدودی جبران بشه و ما هم که تزیینات تولد شما رو هنوز جمع نکرده بودیم و مثلا شد یه تولد دسته جمعی

فک کنم به شماها هم خیلی خوش گذشت تا تونستین شیطونی کردین و بازی کردین یکی با ماشین ، یکی با دوچرخه ، یکی با سی دی ، یکی با عروسک ، یکی با اسباب بازیها ، یکی با بادکنک و بالاخره همه و همه سرتون گرم بازی بود و مشغول بودین هر از گاهی هم همدیگرو می زدین و از همه شیطون تر هم علی صاحبخونه بود که احساس مالکیت می کرد و تا دلش خواست شیطونی کرد و بعد اینکه به طور کامل شیطونی کردین و ناهارتون رو هم خوردین به نوبت خوابتون برد و تنها کسانی که بیدار بودن علی صاحبخونه ، آرتین و الیار بودن که در نهایت علی هم خوابید و موندن الیار و آرتین که در برابر خوابیدن مقاومت کردن و نخوابیدن حتی تا لحظه آخر

راستی جای دوستای گلی که هر کدوم به هر دلیلی نتونستن بیان خیلی خالی بود و ایشالا تو قرارای بعدی با ما باشن

آهااااااااااااااااااااااااااااااان راستی یادم رفت اینم بگم که دوستای گل و مهربونمون زحمت کشیدن و ما رو شرمنده کردن و یه کادوی خوشگل هم برامون آوردن که یه آجیل خوری پایه دار بود ایشالا که بتونیم زحماتشون رو جبران کنیم و در نهایت موقع رفتن هم همه جا رو برامون مرتب کردن و جاروبرقی کشیدن و رفتن

دست گل همشون درد نکنهتشویق

توصیفات دوستان از مهمونی:

دریا جون:

از صبحش هیجان داشتم خصوصا واسه اونای که اصلا عکسشون رو هم ندیده بودم
خیلی هم تلاش کردم زودتر برسم ولی خب نشد
نعیما رو که دم در دیدم دیدم ووووی چقدر خوشگلتر از عکساشه فقط کمی تا قسمتی توپولو بید
ولی فیس بسیار زیبا و همه چیز تمام چهره آرام و متین
رفتیم تو.شهلا با سوین
شهلا هم خیلی از عکسش خوشگلتر و خیلی خیلی مهربونتر بود
رها که البته از محمد حسین شناختمش
خیلی چهره زیبا و خانم ولی کلی با تصوراتم فرق داشتش شاید چون تو کلوپ خیلی غر میزنه فکر نمیکردم با چهره به این متینی و آرامی مواجهه بشم.دوستش داشتیم.
راز که خانم واقعا به تمام معنا مدیر و گل پسرش مدیر زاده و مانکن خوشحالم شدم که لاغر کرده بود
بهاران هم کلی با عکساش فرق داشتچهره مظلوم و بانمکی داشت تازشم فکر نمیکردم رایان اینقدر وابسته اش باشه با الیار امیدوارتر شدم
.سارا هم خیلی زیاد از عکساش زیباتر بود و چقدر ساکت از در صدار در میاومدا از این بشر نه
فیس دوست داشتنی و ملوسی داشت
معصوم هم خیلی خونگرم و با حال و ریلکس بود از ریلکسیش بسیار خوشمان آمدو همینطور رنگ و مدل موهاش
آرام خیلی خیلی خیلی خاکی و خانم دیر اومد ولی جور بقیه رو هم کشید و ما رو شرمنده گرود در ضمن خیلی هم خونگرم بود انرژی مثبت
آذین که دیگه تعریف نداره یه پارچه خانم فقط نمیدونم چرا اینقدر ساکت و مظلوم شده بود
ترانه هم که قبل دیده بودمش اونم خیلی خانم بود ولی فکر کنم پرهام خان کچلش کرد بس که بچه با محبت بود و موقع رفتن همه مهمونا یه دل سیر گریه میکرد که چرا رفتن
.
به من که خیلی خوش گذشت

راز جون :

علی نعیما از امتیاز میزبانی استفاده می کرد و حسابی قلدربازی درمیاورد. حتی از سوین هم حسابی زهر چشم گرفت...
سوین خانم تنها دخمل پارتی بود و اولین جوجویی بود که اومده بود و اوج محبتش رو به علی نشون داد و علی بوووس کرد
علی مدیرزاده و رایان دومین جوجوهای مهمونی بودن که رسیدن.
علی طبق معمول کاری به مامانش نداشت و بیشتر وقتش رو صرف بازی با لپ تاپ نعیما و تلویزیون کرد. اگه وقت اضافه میاورد سر از آشپزخونه در میاورد. عشق عکس بید پسرم و تقریبا در تمام عکسها حضور داره. اوج محبت علی به ترانه بود که تا ترانه رو دید نازش کرد.
رایان فسقلی هم که آویزون مامانش بود و نسبت به قبل درجه مامانی بودنش بالاتر رفته بود. رایان تا تونست بادکنک ترکوند و به صاحبخونه خسارت زد. رایان موتوری همش صدای موتور درمیاورد.
رامتین خان خوشتیپ و فشن بر عکس رایان درجه مامانی بودنش اومده بود پائین و بیشتر با دوستاش میجوشید و البته مثل همیشه آروم و آقا بود
الیار یکی دیگه از جوجوهای مامانی پارتی بود که بعد از ورود تا چند دقیقه همه رو به چشم دشمن نگاه میکرد و به مامان دکی چسبیده بود تا کم کم فهمید همه دوست هستن و شیطونی شروع شد
آرتین چشم قشنگ مثل همیشه آروم بود و آقا. دور و بر مامانش می چرخید و بازی میکرد و فکر کنم مثل علی فقط شیر خورد تو پارتی...
آریا پرهام کپل هم خیلی بامزه بودن. آریا اومد دوستی و همشهری بودنشون رو به پرهام نشون بده و دستاشو باز کرد پرهامو بغل کنه که افتاد رو پرهام و دوتایی خرودن زمین و بعد هر کدوم رفتن بغل مامانشون شیر خوردن و لالا.
و اما محمد حسین... خیلی مهربون و خوش خنده. فکر کنم تنها نی نی پارتی بود که خودش میرفت بغل همه و بهشون میخندید. خیلی هم خوب غذا میخوروووووووووووود. خوش به حال مامانش...

دیانا موشی جاش خیلی خالی بود.

 

اینا تدارکاتی که ما دیدیم ولی هیچکدوم از دوستان ازش هیچی نخوردنعصبانیناراحت

 

 

علی - علی - آریا- محمد حسین - پرهام

 

علی - علی - آریا- محمد حسین 

علی - رایان - علی 

علی - رایان - علی - آریا

علی - رایان - علی - محمد حسین - پرهام

اخم مدیر زاده

الیار در حال تعجب

 

آریا در حال تهدید

پرهام در حال جیغ زدن

رایان در حال خیار خوردن

محمد حسین انگشت به دهن

سوین انگشت در دهن

آرتین در حال عشوه گری

رامتین متعجب

علی متفکر

 

کیک و نی نی ها

و امااااااااااااااااا خواب نی نی ها

و امااااااااااااااااااااااا اینم کادوی زیبای دوستان مهربونم

آجیل خوری پایه دار

 

 


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

باريس
23 دی 91 22:10
خيلي زيبا و با تشكر از زحماتت
raz
24 دی 91 8:27
ممنون نعيما جون. خيلي خوش گذشت...