علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره

کودکنامه علی کوچولو ، نفس مامان و بابا

استرس و اضطراب برای ورود نفر سوم

1391/8/24 17:02
نویسنده : نعیما و بهروز
470 بازدید
اشتراک گذاری

تقريبا از يه هفته قبل از بدنيا اومدن پسر نازمون از شدت استرس و اضطراب همش راهي بيمارستان بوديم و تنها دليلش فشار بالاي من بود و همه چي از نوار قلب و سونوگرافي سالم بود و فقط و فقط فشارم بالا بود و اين قضيه باعث مي شد نگراني من تشديد بشه  و به دنبال اون فشارم بالاتر بره و دكتر هم بهم توصيه مي كرد كه بايد ارامش داشته باشم تا فشارم بالا نره كه واقعا اين موضوع خارج از اراده من بود و به طور ناخودآگاه استرس داشتم و هر كاري ميكردم تا فكرم رو به سمت موضوع ديگه اي منحرف كنم نمي تونستم و سه شنبه 6 دي وقت دكتر داشتم و رفتم وقتي فشارم رو گرفت 15 بود و بعدش هم برام نوشت كه ضربان قلب شما بايد چك بشه كه خدا روشكر مشكلي نبود و اون شب رفتيم خونه و فردا صبح بابا قبل رفتن به سركار منو رسوند خونه ماماني و تا غروب خونه ماماني بودم و همه چي هم خوب بود و بابا هم اومد اونجا شام خورديم و آخر شب كه داشتيم مي رفتيم خونه عليرغم اينكه هيچ مشكلي نداشتم و كاملا هم حالم خوب بود براي اطمينان به بابا گفتم بريم يه سر بيمارستان تا فشارمو بگيرم و خيالم راحت بشه و زماني كه فشارمو گرفتم فشارم 17 بود و وقتي بردم به دكتر كشيك نشون دادم و جريان رو براش تعريف كردم گفت سريعا بايد بري پيش دكترت و قضيه رو بگي چون فشارت خيلي بالاست و خطرناك و بايد زايمان كني چون هم براي خودت خطرناكه هم براي بچه


بالاخره زودي رفتيم خونه و هر چي لازم بود برداشتم و لباسامو عوض كردم و با بابا و ماماني فرح رفتيم بيمارستان خيلي جالب بودكه بر عكس هميشه هيچ استرسي تو ظاهر نداشتم و نمي دونم دليل بالا بودن فشارم چي بود و به جاي من بابا بهروز خيلي عصبي و مضطرب بود بالاخره اينكه رفتيم بيمارستان و بعد هم بابايي و ماماني مينا هم اومدند و رفتيم اورژانس بيمارستان ميلاد و وقتي فشارم رو چك كردن 15 بود و بهم گفتن بايد بستري بشي ولي چون تخت خالي نداشتن گفتن تا صبح صبر كن و فردا بيا دوباره همه چي رو چك كنيم و اگه بازم فشارت بالا بود بستري ميشي و بالاخره تا ساعت 3 اونجا بوديم و بعد رفتيم خونه


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)